فیلم

primal fear: در مورد پسری بود که متهم میشه که یک کشیش رو کشته. داستان در مورد اکتشافاتِ وکیل این پسر و دادگاههایی هست که برگذار میشه و حقیقتِ نسبتاً پیچیده ای هست که پشت این قضیه است. اگه یک کلمه بیشتر بگم, فیلم لو میره.


insidious: در مورد خانواده ای هست که روحِ پسرشون, جسمش رو ترک کرده و رفته یه جایی به نام "the further" گم شده. حالا ارواح سرگردان قصد دارند که وارد جسمش بشن و جسمش رو مال خودشون کنن. این خونواده دارن تلاش میکنن به روح پسرشون کمک کنن که پیدا بشه و برگرده.


identity: در یک شب شدیداً بارانی, 10 نفر به یک متل پناه میارن که شب رو اونجا بگذرونن. چون متل کوچکی هم هست, زود با هم آشنا میشن. بعد, یکی یکی شروع میکنن به قتل برسن. افراد باقیمونده همش دارن بررسی میکنن که بفهمن کی میتونه قاتل باشه. 


من اول از همه فیلم primal fear رو دوست داشتم و بعدش هم identity رو. توی هر دوشون هم آخر فیلم یه جورایی سورپرایز میشین. این دو تا فیلم, جزء اونهایی هستند که اگه بخوام به کسی پیشنهاد فیلم بکنم , این دو فیلم رو (مخصوصاً اولی) رو هم پیشنهاد میکنم. 


دست مهربون درد نکنه که میگرده برای این سلیقه کج و کوله من که فقط درام و میستری دوست دارم, توی دوره ای که فکر کنم تعداد فیلمهای اکشن و ساینس فیکشن از همه بیشتره, فیلم پیدا میکنه. 



فیلم

devil 2010

sinister 2012

ferquency 2000


اینها فیلمهای جدیدی هستن که دیدیم. 


devil داستان 5-6 نفره که توی یه آسانسور گیر میفتن و ظاهراً یکی از اونها شیطانه.


sinister داستان یک نویسنده است که برای نوشتن یه داستان جدید, با خانواده اش به منزلی نقل مکان میکنه که قتل مرموزی توش اتفاق افتاده. این نویسنده شروع به تحقیق در مورد قتل میکنه و کم کم خودش و خانوادش درگیر ماجرا میشن.


frequency در مورد پسر (حدوداً 30 ساله) ای هست که پلیسه. یکبار که با گیرنده/فرستنده رادیوییش کار میکنه, بصورت اتفاقی میتونه با پدرش در بیست و خورده ای سال پیش ارتباط برقرار کنه. اون و پدرش (که سالها پیش مرده) میتونن با کمک هم اتفاقاتی رو در آینده تغییر بدن.


اولی یک کم خشنه, دومی یک کم ترسناکه. من سومی رو بیشتر از بقیه دوست داشتم.

خوب الان هیچی نمیتونم بگم طبیعتاً. فکر کنم خیــــــــلی وقته ننوشته ام. 

همیشه به خودم میگم که زود به زود مینویسم و هر مطلبی از وبلاگ هر یک از دوستان که خوندم, همون موقع کامنت میگذارم و .... ولی واقعیت اینه که نمیشه. دلیلش اینه که 1- واقعاً نمیدونم روزهام چجوری میان و میرن و اینکه چرا اصلاً وقت ندارم. تنها که بودم, خیلی بیشتر وقت داشتم انگار. 2- یه وقتایی روی موبایل, وبلاگ دوستان رو میخونم یا گوش میدم و واقعاً کامنت گذاشتن با موبایل خیلی سخته. 3- همیشه تلاشم اینه که اول کارهای تزم رو زودتر تموم کنم و بعد مثلاً عصر یا شب به این کارهای خوب و جالب برسم, ولی عصر یا شب میبینم که هنوز کلی از کارم مونده. 

ولی وبلاگ دوستان رو میخونم, از شادیهاشون شاد و از غمهاشون ناراحت میشم. امیدوارم مثل همیشه, باز هم منو ببخشین.

این مدت اتفاق خاصی نیفتاده. مهربون از مسافرت اومد و برام کلی هم سوغاتی آورد  یک هفته بعدش استادم هم از مسافرت اومد و دوباره میتینگ هفتگی و .....


جدیداً خوابهای عجیب غریب زیاد میبینم. خواب میبینم کنکور دارم و دیر میرسم , یا اصلاً نمیرسم. یا خواب میبینم یه حیوون کوچولو رو کلی اذیت کردم. یا خوابهایی که معلوم نیست ایران داره اتفاق میفته یا اینجا. قاطی پاتیه انگار 


گوجه هامون امسال خوب محصول دادن و کلی خوشحالمون کردن 


چند تا فیلم هم این مدت دیدیم: I am Sam, the thing, moon, just like a woman, war of the worlds

I am sam : مردی به نام Sam که یک کمی عقب افتاده ذهنی هست ولی خیلی آدم خوبیه و یک دختر بچه داره که به تنهایی بزرگش کرده و حالا که بچه 7 ساله شده, دادگاه تصمیم میگیره بچه رو از پدرش بگیره و بده به پرورشگاه و فیلم درباره مبارزه این مرد برای نگه داشتن بچه اش است.

The thing: یک تیم که در قطب جنوب کار میکنند, یکدفعه با یک alien عجیب و غریب روبرو میشن که میتونه وارد بدن آدم بشه (آدم رو بکشه و خودش به شکل اون آدم دربیاد). این تیم دیگه نمیدونن که کدومشون آدمه و کدومشون alien هست و دیگه به هم اعتماد ندارن و ...

moon: یک فضانورد به اسم Sam سه سال روی ماه زندگی کرده تا تحقیقاتی را انجام بده (یا منبع انرژی به زمین بفرسته, دقیقاً یادم نیست). یک روبات هم با اون زندگی میکنه که تنها همدمش هست. قراره که بعد از این سه سال (که چیزی خدود یک هفته اش مونده) به زمین و پیش خانوادش برگرده ولی یه سری اتفاق عجیب میفته ....

just like a woman: گلشیفته توی این فیلم بازی میکنه و فیلم در شیکاگو اتفاق میفته. گلشیفته (مونا) بطور ناخواسته به مادر شوهرش داروی اشتباه میده و اون میمیره. مونا که از قبل هم با شوهرش اختلاف داره (بیشتر بخاطر دخالتهای مادرشوهرش و عکس العمل شوهرش در مقابل این قضیه) از خونه فرار میکنه و با دوست آمریکاییش که اون هم بخاطر خیانت همسرش, همسرش رو ترک کرده, راهی سفر میشن و ...

گلشیفته و شوهرش, که عرب هستند و با مادرشوهر با هم زندگی میکنند, بچه دار نمیشن و طبق سنت, مادر شوهر گلشیفته فکر میکنه که مشکل از اونه (چون مگه ممکنه که مرد بچه دار نشه؟) یک شب که باز بحث پیش میاد سر این مسائل, گلشیفته که اعصابش هم به هم ریخته بود, میره که مثل همیشه داروی مادرشوهرش رو بیاره ولی چون اعصاب نداشت, داروی اشتباه میاره و فردا صبحش مادر دیگه از خواب بیدار نمیشه و میمیره. گلشیفته که از قبلش هم دل خوشی از شوهرش نداشت, و حالا هم که یه جورایی قاتله, فرار میکنه. از اونطرف یه دختر امریکایی که خریدار مغازه گلشیفته اینها بوده, یه روز که زود میره خونه (چون از کارش توی اداره اخراجش  میکنن), میفهمه که شوهرش بهش خیانت میکنه. این دختر کلاس رقص عربی پیشرفته میره و قراره که توی یه امتحان رقص شرکت کنه و مدرک بگیره, که این مدرک هم براش مهمه. وقتی که میفهمه شوهرش بهش خیانت میکنه, شوار ماشینش میشه و از خونه میره. اتفاقاً گلشیفته رو میبینه و با هم همراه میشن. برای پول درآوردن تصمیم میگیرن توی رستورانها برقصن. چند بار این کار رو میکنن, تا اینکه دختر آمریکاییه میفهمه که پلیس دنبال گلشیفته هست. بعد میرن توی یه کمپ گراند چادر میزنن و چند روزی اونجا میمونن. اونجا با یه خونواده دعواشون میشه و دختر آمریکاییه بدجور زخمی میشه و نمیتونه که توی امتحان رقصش شرکت کنه. گلشیفته به جای اون توی امتحان شرکت میکنه و مدرک رو براش میگیره. از اونطرف هم گلشیفته به شوهرش زنگ میزنه و شوهرش ازش میخواد که حالا که مامانم مزاحممون نیست, بیا با هم زندگی کنیم, بچه هم نمیخوایم. که گلشیفته میگه نه و دیگه دیره. بعدم گفت که میره خودشو به پلیس معرفی میکنه.

war of the worlds: این فیلم هم در مورد حمله alien ها به زمین هست و یک خونواده که سعی میکنن از دست اونها فرار کنن و زنده بمونن.


دلم میخواد The great gatsby و The conjuring رو هم بریم سینما ببینیم.


خوب و خوش باشین