رمز

چند وقته دارم به این موضوع فکر میکنم که باید خاطراتم رو عمیق تر بنویسم تا حداقل بعداً که بهشون نگاه میکنم, یه چیزایی از زندگی گذشته ام یادم بیاد. امروز, وقتیکه داشتم سعی میکردم به خاطر بیارم که صاحبخونه قبلیم که توی نونوایی کار میکرد و گاهی برامون نون میاورد, آیا نون سنگک میاورد یا بربری, باز به این فکر افتادم که اگه خاطراتم رو مینوشتم, خیلی خوب میشد. 

ولی خوب اگه بخوام با جزئیات بیشتر بنویسم, مجبورم نوشته هام رو رمزی کنم. تا الان این کار رو نکرده ام چون وقتیکه میرم توی وبلاگهای دیگه و نوشته های رمزی میبینم, حالم گرفته میشه.

شاید هم رمزی کنم و اگه کسی رمز رو خواست, بهش بدم. 

دارم به این مسئله فکر میکنم.