چند وقته دارم به این موضوع فکر میکنم که باید خاطراتم رو عمیق تر بنویسم تا حداقل بعداً که بهشون نگاه میکنم, یه چیزایی از زندگی گذشته ام یادم بیاد. امروز, وقتیکه داشتم سعی میکردم به خاطر بیارم که صاحبخونه قبلیم که توی نونوایی کار میکرد و گاهی برامون نون میاورد, آیا نون سنگک میاورد یا بربری, باز به این فکر افتادم که اگه خاطراتم رو مینوشتم, خیلی خوب میشد.
ولی خوب اگه بخوام با جزئیات بیشتر بنویسم, مجبورم نوشته هام رو رمزی کنم. تا الان این کار رو نکرده ام چون وقتیکه میرم توی وبلاگهای دیگه و نوشته های رمزی میبینم, حالم گرفته میشه.
شاید هم رمزی کنم و اگه کسی رمز رو خواست, بهش بدم.
دارم به این مسئله فکر میکنم.
ولی یک چیز دیگه هم هست. اونم اینه که هر چقدرم که با دقتتر و عمییق تر بنویسی، و چیزی مثلن حدود سی سال ازش بگذره حتا اسامی برات غریبه می شن. همین طور چهره ها. به یک دسته جمعی از دوران دبستان خودت نگاه کن. ببین چند تا از اسامی یادته. اگر پشت عکس هم نوشته باشی بازم به یاد نمی آری.
اینه که کار خیلی قشنگتر میشه اگر این خاطرات حتا با نام های مستعار، به شکل داستان نوشته بشه. یکی دوبار امتحان کردنش ضرر نداره. چرا که آیندگان با کسانی که در ذهن شما زندگی می کنند کاری ندارند. بازیگران داستان ها رو با چهره های متفاوت به تصویر می کشند. همون طوری که ما در حال خوندن یک رومان می تونیم جای قهرمانان نویسنده هر کسی رو که دوس داریم بگذاریم.
بله. خیلی از این ایده خوشم اومد. از روزی که این کامنتتون رو خوندم, خیلی دلم میخواد داستان بنویسم. سعیم رو میکنم.
منم وقتی با پست رمزی مواجه میشم کلافه میشم چون یا رمزش یادم رفته یا اصلا حسش نیست رمز رو وارد کنم !!
البته اگه شما صلاح میدونی رمزی بنویس...
درکت میکنم.
نمیدونم والا. هنوز به نتیجه نرسیدم :)
من با وبلاگهای غیرایرانی طرف نیستم که بدونم ولی این پدیده رمزی نوشتن تو ایران خیلی رایج شده. یه دلیلش هم خودسانسوریه ما ایرانیهاست که البته مقصرش خودمون هم نیستیم.
در هر صورت این تصمیم شماست که چطور بنویسین و اینکه رمز رو به چه کسانی بدین.
بله خیلی رایج شده. خودسانسوری رو هم درست میگین. برای منی که اینجا به صورت ناشناس مینویسم و میخوام اینجوری احساس راحتی کنم, با جزئیات بیشتر نوشتن, باعث میشه که اون احساس راحتی کمتر بشه.